درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران نوشته سید جواد طباطبایی، انتشارات کویر تهران ۱۳۸۵.
درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران نوشته سید جواد طباطبایی، انتشارات کویر تهران 1385.رویکرد کتاب را از دو وجه میتوان بررسی کرد: 1. گفتمانی 2. نظری. نظریه در اینجا عبارتست از آنچه که به نظر نظریه پرداز امر واقع است. یعنی فاش کردن رخدادی است که احتمالاً بوده یا شده است. در حالی که گفتمان عبارتست از آنچه که باید بشود. آنچه که وظیفه داریم که انجام دهیم. گفتمان در اینجا یک سیاستسازی و سیاستگذاری موثری است که از نظر اهل فلسفه، عالم اجتماعی یا سیاسیون بر گزینههای سیاسی دیگر برتری دارد و لذا باید اعمال بشود. و این دومی را طباطبایی به عنوان سیاست برتر تلاش میکند که با تکیه و استناد به نظریهاش بر مخاطب بقبولاند.بهتر است در این جا اشاره شود که در دوران معاصر سه جریان عمدهٔ هویتی در ایران شکل گرفته است: 1- انترناسیونالیستی، 2- ناسیونالیستی و 3- هویتطلب. از شاخههای عمدهٔ انترناسیونالیسیتی مارکسیستها (هواداران تشکیل اتحادیهٔ کشورهای مارکسیستی)، اسلام گرایان (طرفداران ایجاد سرزمین متحدی از امت اسلامی (با هدایت ایران؟)، طرفداران تشکیل سرزمین متحد شرقی در برابر غرب (با هدایت ایران؟) و جهانوطنها هستند 2. از شاخههای عمدهٔ ناسیونالیستها: سنتیها، مدنیها و ایرانشهریها هستند 3. هویت طلبها نیز به شاخههای متعدد هویتطلب فرهنگی و سیاسی تقسیم میشوند مثلاً در بعد فرهنگی برخی طرفدار تقویت زبان مادری در برابر زبان رسمی هستند و برخی خواستار تعدد زبان رسمی هستند و در بعد سیاسی هم مثلاً برخی فدرالیست هستند.در سه دههٔ اخیر به نظر میرسد از گفتمانهای یادشده دو گفتمان ناسیونالیستی (خصوصاً شاخهٔ ایرانشهری) و انترناسیونالیستی -اسلامی (که خود به شاخههای چندی تقسیم میشود) به گفتمانهای معارض تبدیل شدهاند و سایر گفتمانها را به حاشیه راندهاند. اولی ملت ایران را مبنا و اساس توجه میداند و اهمیت اقوام داخل ایران و ملتهای خارج از ایران را در ذیل قرار داده اولویت بعدی میداند در حالی که دومی اصالت را به امت اسلام (و در قرائتی فروکاهیده به امت شیعه) میدهد و توجه به ملیت و اقوام ایرانی را به ترتیب اولویتهای بعدی میداند. توجه بفرمایید که در هر دو دیدگاه منافع ملی ایران مهم هستند اما در دیدگاه دوم جایی که منافع ملی با منافع دنیای اسلام (از نظر سیاست ورزان طرفدار این نظریه) در تعارض قرار میگیرند منافع امت اسلامی در اولویت قرار میگیرند. در دیدگاه نخست عکس این جریان صادق است. این که کدام گفتمان بایستی به عنوان گفتمان برتر در ایران استفاده شود محتملاٌ به باورها، تمایلات و منافع جمعی غالب در میان گروههای مختلف در ایران از سویی و رخدادهای سیاسی و فرهنگی و حتی نظامی در دورههای مختلف بستگی دارد (مشابه این تعارض منجر به تقابل کمالیستهای ترکیه با اسلامگرایان خواستار احیای عثمانی شده است که بحرانی هویتی در بدنهٔ دولت ترکیه محسوب میشود). این بحثی سیاسی است که تاکنون محل معارضهٔ گروههای سیاسی بوده و احتمالا در آینده نیز خواهد بود. در رویکرد گفتمانی طباطبایی به عنوان یک نویسندهٔ ناسیونالیست قرائت جدیدی از ناسیونالیسم ایرانی ارائه میدهد که مبتکی به نظریهای تاریخی است که خود از بررسیهای تاریخیاش استخراج کرده است و به نظریهٔ ایرانشهری معروف شده است. هرچند پر گفتگوترین جنبهٔ آثار طباطبایی همین بحث گفتمانی اوست اما چون این بحث او مربوط به بررسی تاریخ و خصوصاً دورهٔ باستان نمیشود و ما بیش از این وارد این گفتمان ایرانشهری نمیشویم و از این پس به به نظریهٔ ایرانشهریاش میپردازیم. کتاب مورد بحث شامل نه فصل است که سیر تاریخی اندیشه سیاسی در ایران را مرور میکند:1- ملاحظاتی در اندیشهٔ سیاسی از اسلام تا ایران 2- مقدمه بر تاریخ اندیشهٔ سیاسی در ایران 3- خواجه نظامالملک طوسی و اندیشهٔ سیاسی ایرانشهری 4- منحنی تحول اندیشهٔ سیاسی غزالی 5- اندیشهٔ سیاسی امام فخر رازی 6- تأملی در انحطاط حکمت عملی در ایران 7- امتناع تأسیس اندیشهٔ سیاسی بر مبنای اندیشهٔ عرفانی 8- اندیشهٔ عرفانی و اندیشهٔ سیاسی ایرانشهری 9- فضلالله روزبهان خنجی و تجدید ایدئولوژی خلافت.بخشی از کتاب که به تاریخ پیش از اسلام خصوصا دوره ساسانی میپردازد سرشار از نقل قولها و ارجاعات تاریخ گذشته است. کلیشه ای بودن مطالب و نقل قول های مداوم داخل گیومه و درازگویی خواندن کتاب را ملال آور کرده است. باقی صفحات کتاب هم مملو از نقل قول های طولانی و مفصل است با این تفاوت که غیر از بخش های مربوط به سیاست نامه و نصیحت نامه و آن چه که از نظر طباطبایی به اندیشه ایرانشهری مرتبط است نثر مغلق و نقل قولهای مستقیم طولانی از متون فلسفی اسلامی نیز به آن اضافه میشوند. تمام این عوامل آزاردهنده را نبود نتیجهگیری و جمع بندی و عدم ارائهٔ یک خلاصهٔ مباحث در پایان کتاب تکمیل میکند. بسیاری نظریات تاریخی مورد استفاده او سطحی و قدیمی محسوب میشوند. اما برخلاف نثر او که سازمان و ساختمان بدترکیبی دارد کلیات پلان کارش و مسیری که از ابتدا تا انتها طی میکند به طرز شگفت آوری درست هستند. او تاریخ را هرچند به زبانی الکن به مستمعان اهل فهم می فهماند! باید هم چنین باشد او فیلسوف است تاریخ پژوه نیست دغدغه تاریخی هم ندارد. نخستین و بهترین کار ویرایش کار اوست. بنابراین این ایرادهای جزئیات مسائل حاشیهای هستند که در کار او میتوان از آنها به نرمی گذر کرد.اما جان کلام او چیست؟ طباطبایی در کل به وجود سه اندیشهٔ سیاسی عمده در سپهر سیاسی ایران فرهنگی بعد از اسلام باور دارد که به طور موازی با افت و خیزهایی تا دوران معاصر (عصر ولیعهدی عباس میرزا قاجار) تداوم پیدا کردهاند و از نظر او چه بسا در دوران مدرن هم نحلههایی از این سه باقی مانده باشند. سه عنوان برای این سه اندیشهٔ متمایز انتخاب کرده است که البته ابداع خود اوست: 1. اندیشهٔ ایرانشهری (سیاست نامه نویسی مبلغ آن است) 2. اندیشهٔ فقهی-کلامی (شریعت نامه نویسی مبلغ آن است) 3. اندیشهٔ یونانی (فلسفهٔ سیاسی بازتاب دهندهٔ آن است). این سه اندیشه توسط شخصیتهایی از قبیل فیلسوفان، وزراء، عرفا، فقها در آثاری متعلق به آنان تبلیغ و تشریح میشوند. بنابراین عنوان اندیشهٔ ایرانشهر به طور مستقیم هیچ ارتباطی با مفهوم ایرانشهری که در دورهٔ ساسانی کاربرد داشته است ندارد. از سه اندیشهٔ مورد نظر طباطبایی در اندیشهٔ اول حاکم، پادشاه خلیفه، امام یا هر رهبر سیاسی دیگر بایستی دارای فرّه موروثی باشد. در اندیشهٔ دوم به طور کلی اساس مسئله تقید فرمانروا به اسلام و اطاعت رعیت از اوست اما آراء اهل نظر متحد نیست. در اندیشهٔ سوم بحث دربارهٔ وجود مدنی انسان و شهر است. طباطبایی معتقد است با وجود این که این سه اندیشه در کنار هم و به موازات هم در طول تاریخ ایران پیشامدرن تحول یافتهاند اما از نظر او اندیشهٔ اول معمولاً اندیشهٔ غالب بوده و آن دو اندیشهٔ دیگر در ذیل این اندیشهٔ غالب قرار داشتهاند. او همچنین به درستی معتقد است که با وجود این که تلاش کرده است که این سه اندیشه را به طور مستقل از هم معرفی کند اما اینچنین هم نبوده که اندیشمندان به طور کاملاً مجزا از این سه اندیشه بهره مند باشند و هریک از اندیشهها آگاهانه و مستقل از اندیشهٔ دیگر توسط متفکران تبلیغ شود. در بیشتر موارد این اندیشهها به شکل تلفیقی در آرای اندیشمندان اسلامی به کار گرفته شدهاند.نظریات کلی دکتر طباطبایی را کاملا پذیرفتنی میدانم و معتقدم که همچنان که نظریه و اندیشه طباطبایی وامدار تاریخ ایران باستان متاخر است تاریخ ایران باستان متاخر نیز وامدار این نظریه است. به همین دلیل پژوهشگران تاریخ ایران خصوصا در حوزه باستان متاخر وامدار طباطبایی هستند. فقدان یک شرح منسجم درباره ریشه های ساسانی این نصوص سهگانه در اندیشه سیاسی ایران بعد از اسلام یکی از خلاء های موجود در آثار طباطبایی است.از نظر من نه تنها خاستگاه اندیشه ایرانشهری را چنانکه طباطبایی اشاره کرده است بلکه دو اندیشهٔ دیگر یعنی فقهی-کلامی و یونانی در سپهر سیاسی فلات ایران را باید لااقل در دورهٔ متاخر ساسانی (اگر نه پیش از آن) جست و نباید به دورهٔ بعد از اسلام محدود کرد. حتی میتوان فرض کرد که ملغمهای از پیشنمونهٔ این سه اندیشه به عنوان گفتمان غالب سیاسی دربردارندهٔ هویت شاهنشاهی ساسانی در دورهٔ متاخر این سلسله بوده است و سیاستورزان آن را در سازمان شاهنشاهی ساسانی متاخر به کار میبردهاند . این فرضی است که باید میزان درستی آن به آزمون گذاشته شود و من تاکنون ندیدهام که کسی وارد این حوزه شده باشد. عموماً محققان به بحث دربارهٔ گفتمان ایرانشهری در دورهٔ معاصر چسبیدهاند. من معتقدم ریشه های هر سه نصوص را باید از دوره قباد به بعد یا حتی با اغماض از دورهٔ سلطنت شاپور دوم به بعد بازجست. کار بر روی این خلاء و بازسازی اندیشه سیاسی باستان متاخر به عنوان بخش ناقص ساختمان طباطبایی وظیفهٔ پژوهشگران تاریخ ایران این مدیونترین پژوهشگران نسبت به طباطبایی است.